جدول جو
جدول جو

معنی دست قلم - جستجوی لغت در جدول جو

دست قلم
(دَ قَ لَ)
کتابت کننده و نویسنده. (از ناظم الاطباء)
مقطوع الید، یعنی دست بریده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دست قلم
(دَ تِ قَ لَ)
دست کاتب. نویسنده:
اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند
فدای دست قلم باد دست چنگ نواز.
رودکی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست کله
تصویر دست کله
تسمه یا ریسمانی که با آن دست های اسب یا استر را ببندند، شبیه و نظیر
فرهنگ فارسی عمید
(هََ قَ لَ)
هفت نوع شیوۀ کتابت خط فارسی است که نامهای آنها بدین قرار است: ثلث، محقق، توقیع، ریحان، رقاع، نسخ، و تعلیق. (از برهان). اقلام معروف قدیم شش قلم است که عبارتند از: ثلث، ریحان، نسخ، رقاع، تعلیق، و غبار. این شیوه ها در تاریخ خط فارسی به اقلام سته معروف اند، نیز کنایت از آرایش کامل است و قسمتهای آرایش، چنانکه گویند: خود را به هفت قلم آرایش کرده بود، یعنی آرایش او نقص نداشت. رجوع به هرهفت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
که قلم راست دارد. که خامه از کجی دور دارد. که جز راست ننویسد. نویسنده ای که محاسب درست و متدین باشد. (از آنندراج). کاتب و نویسندۀ راست و درست نویس، و محاسب درست حساب. (ناظم الاطباء) : و فرمود تا بهر ولایتی بیتکچی جلد برود و مجموع آن ملک دیه دیه مفصل بنویسد... و در بند توفیر و تکسیر نباشد... بیتکچیان بر موجب فرموده بولایت رفتند و هرچند مردم تمام معتمد و راست قلم کم یافت شود بقدر امکان کوشیده قوانین ولایات نوشتند و آوردند. (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 253)
لغت نامه دهخدا
(دَ طَ لَ)
درخواست کننده، گدا و محتاج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ لَ / لِ)
چیزی باشد از چرم بافته یا از ریسمان تافته که دستهای اسبان را بدان بندند. (برهان) (از جهانگیری) (آنندراج) ، شبه و نظیر. (برهان) (آنندراج). شبیه و نظیر. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راست قلم
تصویر راست قلم
راستکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت قلم
تصویر هفت قلم
هر هفت هفت گونه آرایش و هفت دبیره -1 هفت قسم ازهرچیز، هر هفت: (هفت قلم خودرا آرایش کرد) یا هفت قلمبزک کردن، بطورکامل آرایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست کم
تصویر دست کم
لااقل، اقلا، حداقل
فرهنگ واژه فارسی سره
کهنه، مستعمل
متضاد: نو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
اليد الثّانية
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
Secondhand
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
d'occasion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دست و صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
二手的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
দ্বিতীয় হস্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
подержанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
gebraucht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
б/у
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دست دوّم
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
دست دوم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
ikinci el
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
ya pili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
de segunda mão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
중고의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
中古の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
יד שנייה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
सेकंड हैंड
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
używany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
มือสอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
tweedehands
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
de segunda mano
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دست دوم
تصویر دست دوم
di seconda mano
دیکشنری فارسی به ایتالیایی